جنایات پهلوی در سال‌های پس از فرقه دموکرات

بیست‌وشش مرداد روزی است که مجلس دوره پهلوی، لایحه عفو بی‌گناهان آذربایجان را تصویب کرد تا شاید بی‌گناهان کمتری مورد مجازات قرار گیرد ولی آن مصوبه نیز مانع سرکوب و کشتارها نشد و ما با استناد به گزارش‌های رسمی مندرج در کتاب «کوچ در پی کار و نان» به گوشه‌ای از آن جنایات اشاره می‌کنیم.

کشتار و تبعید فداییان آذربایجان تنها به آذر 1325 محدود نمانده و جنایت علیه آذربایجان تا چند سال دیگر به کار هرروزه‌ی نیروهای شاهنشاهی تبدیل‌شده بود. گزارش‌های شهربانی کل کشور نشان می‌دهد که تا هشت ماه بعد از شکست فرقه دموکرات، شهرهای آذربایجان هرروز شاهد اعدام و تبعید فداییان و شهروندان بی‌گناه بود و تنها در بیستم مرداد 1326 و در شهر سراب شانزده نفر اعدام‌شده است.

شهریور سال 26 روزنامه‌ها گزارش می‌دهند که برای تشدید مبارزه با بازماندگان دموکرات‌ها، دسته‌هایی مرکب از غارتگران و عناصر پست تشکیل‌شده و به دستور مأموران اعزامی از تهران بعضی از ملاها در مساجد و بازارها حکم جهاد صادر می‌کنند. روزنامه هرالد تریبون آمریکا دی‌ماه 1326 می‌نویسد که دولت ایران از ترس بروز اغتشاش جدیدی در آذربایجان، هزاران اشخاص مظنون را به جنوب ایران تبعید می‌نماید و همه‌روزه عده زیادی در تبریز بازداشت می‌شوند و از اول سپتامبر تاکنون 4000 نفر تبعیدشده‌اند و مقامات شهربانی تخمین می‌زنند که در شش هفته آینده نیز 4000 نفر دیگر نیز به نواحی جنوبی اعزام شوند.

هرالد تریبون در آن گزارش «منظره پاسبانان و سربازانی که اشخاص مظنون را می‌برند» را تصویر عادی یک سال گذشته تبریز ذکر می‌کند. آش به حدی شور شد که احمد قوام (نخست‌وزیر) در مهر 1326 به استاندار آذربایجان نوشت که مأموران ژاندارمری در دهات تعدیات زیادی می‌کنند و ممکن است عکس‌العمل آن از سال 24 هم شدیدتر شود.

کشتارها و تبعیدها چنان وحشیانه بود که انجمن آذربایجان (انجمنی طرفدار حکومت مرکزی و سلطنت) در آبان 1326 از «ظلم و جور و اجحافات و تعدی و بی‌حیایی مأموران حکومت در آذربایجان» نوشت، ولی روال کار فاتحان تغییر نکرد. سید حسن تقی زاده نیز اول تیر 1327 در مجلس شورای ملی از آن‌همه کشتار، تعقیب و تبعید گلایه کرد و چند روز بعد نامه‌ای به شاه نوشت که هم نطق مجلس و هم نامه او نشانگر وقوع جنایتی غیرقابل وصف در آذربایجان است.

پانزده تیر دولت (به ریاست عبدالحسین هژیر) لایحه عفو محکومان آذربایجان را تقدیم مجلس کرد و همین باعث شد تا برخی نمایندگان در خلال بحث بر سر آن لایحه، به گوشه‌هایی از جنایات نیروهای تهران در آذربایجان بپردازند. حسین مکی (منشی کمیسیون عرایض مجلس) در 29 تیر از چپاول اموال مردم توسط افسران حکومتی به بهانه همکاری آنها با حکومت دموکرات گفت. ناصرقلی اردلان (نماینده سنندج) در سوم مرداد گفت که مأموران دولت در این دو سال وارد خانه‌های آذربایجانی‌ها شده، اگر پول داشت پول گرفتند، قالی یا قالیچه داشت گرفتند، اسب و گوسفند داشت گرفتند و حتی اگر سگ شکاری هم داشت مضایقه نکردند و اگر چیزی نداشت آنها را به نقاط دوردست ایران تبعید کردند که الان در این گرما مشرف‌به موت هستند.

روز 26 مرداد قانون «عفو عمومی آذربایجان و زنجان» بعد از 20 ماه تاراج و کشتار به تصویب مجلس شورای ملی رسید، ولی این پایان کار نبود؛ زیرا قانون حکومت‌نظامی تصویب‌شده بعد از اشغال آذربایجان هنوز پابرجا بود تا طولانی‌ترین حکومت‌نظامی تاریخ ایران نیز نصیب آذربایجان شود. چهار شهریور سید ابوالحسن حائری زاده (مخبر کمیسیون کشور در مجلس) گفت که در سایه حکومت‌نظامی زن‌ها و بچه‌ها را بدون رسیدگی و تحقیق و فقط محض هوس فلان افسر تبعید کرده، اموال مردم را ضبط می‌کنند که خیلی از آن بیچاره‌ها از گرسنگی و گرما و بدبختی تلف می‌شوند. روز 21 شهریور غلامحسین رحیمیان (نماینده گرگان) اعلام کرد که مجریان دولتی همچنان قانون عفو عمومی را اجرا نمی‌کنند و هر عملی که می‌خواهند، انجام می‌دهند. سید حسن تقی زاده نیز افزود که مجریان قانون، اجرای عفو عمومی را به تأخیر می‌اندازند.

عدم اجرای قانون عفو عمومی همچنان باعث کشتارها و تبعید بود. برای مثال اواخر سال 1327 کمیسیون امنیت شهرستان خوی، 32 نفر را به نقاط دوردست تبعید کرد که در پرونده آنها عبارت «مدرکی از عملیات و فعالیت آنها در دست نیست» قیدشده بود. چنین برخوردهایی با همین شدت و شاید با شدت کمتری در سال‌های 1328 و 1329 نیز گزارش‌شده‌اند و استبداد حاکم بر آذربایجان تنها با آغاز نزاع مصدق و شاه کاهش یافت و نزاع داخلی آنها بیش از لایحه عفو عمومی برایمان مفید واقع شد.

موضوعات دیگری که شاید دوست داشته باشید

حکومت ملی آذربایجان چیست؟

روایات شاهدان عینی از جنایات پهلوی در ۲۱ آذر

کتاب سوزانی پهلوی در آذربایجان به روایت شاهدان عینی

تعداد کشته های ۲۱ آذر توسط رژیم پهلوی از منابع معتبر

چند تصویر از حکم اعدام های ۲۱ آذر پهلوی

اتفاقات تاثیربرانگیز از قتل های پهلوی در ۲۱ آذر

زندگی نامه محمد بی ریا وزیر فرهنگ حکومت ملی آذربایجان

روایت باغچه بان ار تبعیض های دوران پهلوی

صفر قهرمانیان ۳۲ سال زندانی پهلوی

نقش رضاشاه در شکست ستارخان در انقلاب مشروطه

ننگین ترین قرارداد پهلوی و لیست جنایت ها و خیانت ها

خسارت عظیم ۱۶ بیلیونی رضاشاه به ایران

قیمت اجناس در دوره پهلوی

اولین راه آهن در ایران

آیا رژیم شاه سال ۵۷ سقوط کرد

تحصیل به زبان مادری اقلیت ها در جمهوری آذربایجان

تاریخ ساده و کوتاه آذربایجان برای بچه ها

تهران را مثل تبریز خواهم کرد(امیر کبیر

از مجاهدین غافل نشویم

.

دموکراسی چیست

دموکراسی یعنی عزل حاکم از سوی مردم بدون خونریزی
دموکراسی نه به معنای حاکمیت مردم است، نه حاکمیت اکثریت! مردم یا اکثریت هیچ‌وقت حکومت نکرده‌اند. مبنا و معیار دیگری نیاز است. ""آنچه دموکراسی را دموکراسی می‌کند «توانایی و حقِ عزل حاکمان از سوی مردم، بدون خونریزی و براندازی است»"" و آنچه دیکتاتوری را دیکتاتوری می‌کند، «بی‌نصیب ماندن مردم از این توان و حق است، مگر با انقلاب و سرنگونی».
دموکراسی این سؤال افلاطونی را که «چه‌کس باید حکومت کند؟» کنار می‌زند و به جای آن می‌پرسد «چگونه باید حکومت کرد؟»
چنان باید حکومت کرد که شرورترین و رذل‌ترین حاکم را بتوان پایین آورد.
اگر این درس مهم و اساسی پوپر را بسط دهیم، می‌توانیم بگوییم حکومت دموکراتیک، نهادها و قوانین و دستگاه‌هایی دارد که از این توان و حق مردمی حمایت می‌کنند.
بر این اساس، خطاست اگر دموکراسی را به مجلس و رأی و چیزهایی از این جنس، تقلیل دهیم.
صندوق رأی و پارلمان، دموکراسی را تضمین نمی‌کنند. مقصود این نیست که دموکراسی بدون رأی گرفتن از مردم ممکن است، بلکه هر رأی‌گرفتنی، به معنای اجرای دموکراسی نیست.
البته که انتخابات ابزار لازم و ضروری است، اما این وسیله باید در خدمت غایتِ دموکراسی باشد؛ حقیقت انتخاباتِ و دموکراسی، عزل است نه نصب!
برای دستیابی به دموکراسی، به دستگاه و نظامی نیاز است که از حق و حقوق مردمان، و در ذیل آن حقِ عزل، پشتیبانی کند.
این‌گونه متون برای آموزش عمومی و افزایش آگاهی عامه مردم بسیار لازم است. بخصوص این‌روزها که در بسیاری از کشورها، همه در حال فکر کردن به راه چاره هستند؛ اینکه از کجا ضربه خورده‌اند و چرا همه‌ حرکت‌ها و جنبش‌های عدالت‌خواهانه به نتیجه نمیرسد؟
ژنرال شارل دوگل در جنگ جهانی دوم، رهبر آزادی بخش فرانسه بود. او بعد از جنگ به ریاست جمهوری رسید و غیر از تلاش‌هایی که برای آزادسازی فرانسه از اشغال آلمانِ نازی کرد، از اقدامات ارزشمند او آزاد سازی ۱۲ مستعمره آفریقایی فرانسه بود. او در سال ۱۹۶۹، رفراندومی برای اصلاحات قانونی و اجتماعی برگزار کرد.
دوگل مدعی بود برای رفع مشکلاتی که اعتراضات وسیع سال ۱۹۶۸ یکی از نشانه‌هایش بود، رئیس جمهور به قدرت و اختیارات بیشتری نیاز دارد.
مردم فرانسه علی‌رغم احترامی که برای شارل دوگل قائل بودند، به آن رفراندوم رأی منفی دادند و دوگل که نتوانسته بود اعتماد و موافقت مردم را جلب کند، از قدرت کناره‌گیری کرد. درس بزرگ مردمِ فرانسه برای مردم دنیا این بود که: سوابقِ جانفشانی و خدمت یک قهرمان، دلیل و توجیه کافی برای سپردن مقدرات زندگی یک ملت و کشور به دست آن قهرمان نیست؛ چون به سادگی امکان هیولا شدن را به قهرمان می‌دهد.
دموکراسی، متضمن برابری افراد جامعه و تبعیت حاکم از ملت است، هیچ حاکم فرهمندی نباید اختیار بیابد اراده‌اش را بر ملت تحمیل کند. دموکراسی فقط آن نیست که بتوان با رأی مردم کسی را به مقامی منصوب کرد، بلکه دموکراسی آنست که بشود آنکس را که در مسند قدرت است، با رأی مردم از قدرت عزل کرد.
در جامعهٔ برخوردار از دموکراسی، هیچ کسی در هیچ مکانیزمی نباید اختیاراتی بر ملت بیابد که بعداً نتوان جز به جنگ و جبر از او پس گرفت.
هیچ فضیلتی اعم از زهد، علم، قول، عهد و سوابق، ضمانت نمی‌کند که شخص حاکم، منافع خودش یا صنف و گروهش را در پای حقیقت و یا پای مردم قربانی کند. پس قدرت باید محدود، موقت، قابل نظارت و قابل استرداد باشد.
این سر رشته‌ای است که اگر در جامعه‌ای گم شود، زندگی در آن جامعه، زندان و جهنم می‌شود و هر بار وعده تازه‌ای برای رهایی و رستگاری، ما را به دنبال خود می‌کشد تا روزی برسد که بتوان از جهنمی که خود ساخته‌ایم نجات یابیم.
اگر در سال ۱۹۶۹، مردم طبق میل ژنرال دوگل رأی داده بودند، احتمالاً امروز دوگل به شدت فردی منفور شده بود مثل ژنرال فرانکو، معمرقذافی، موگابه، صدام حسین، حاکمان کره شمالی، کوبا و... و تا آخر عمر دوگل رئیس جمهور می‌ماند و هرگز بدون جنگ داخلی و انقلاب و شورش نمی‌شد قدرت را از او پس گرفت و به منتخبی دیگر انتقال داد، چه رسد به تحت تعقیب قرار دادن رئیس جمهور مجرم یا جنایتکار.

درس گرفتن از تاریخ شرطِ عقل است و مجازاتِ درس نگرفتن از تاریخ, تکرار تمام مصایب تاریخ...

قرارداد  دارسی و بلایی که رضاشاه پهلوی بر سر آن آورد

هر انچه باید در رابطه با قرارداد دارسی دانست
در دوران قاجاری ایران علم و تجهیزات لازم برای اکتشافات و استخراج نفت را در اختیار نداشت حتی در مورد ماهیت این ماده هم چندان اطلاعاتی نداشت برای همین مظفرالدین شاه‌ قاجار یک قرارداد نفتی با شرکت انگلیسی دارسی با شرایطی که ذکر خواهد شد به مدت شصت سال امضا کرد و به موجب آن امتیاز اکتشافات و استخراج نفت ایران به این شرکت داده شد با این شرایط که تامین تمامی هزینه ها و تجهیزات از جمله ماشین الات ، هزینه های کارگر ، تاسیسات، راه سازی و... بر عهده شرکت انگلیسی دارسی بود همچنین شرکت دارسی متعهد شده بود فقط از کارگر ایرانی استفاده کند بعد از اتمام قرارداد هم تمامی تجهیزات و تاسیسات و ماشین الات به ایران میرسید سهم ایران ۱۶ درصد از فروش نفت بود و همچنین سالانه ۲۰ هزار لیر پول نقد و معادل آن سهام شرکت دارسی هم به ایران داده میشد، شرکت دارسی برای اکتشافات نفت هفت سال زمان و هزینه صرف کرد در شرایطی که تجهیزات را هم با قاطر حمل میکرد چون جاده ای وجود نداشت پلیس هم وجود نداشت و هزینه زیادی برای امنیت تجهیزات پرداخت میکرد تا تجهیزات به دست راهزنان نیفتد، بعد از اتمام اکتشافات هم چهار سال زمان صرف کرد تا بتواند نفت را به صادرات برساند چون جاده و زیرساختی برای انتقال نفت به خلیج وجود نداشت با توجه به همه اینها تمامی کارشناسان و هر عقل سلیم دیگری میگوید این قرارداد استعماری نبود بلکه کاملا هم منطقی و به نفع ایران بود اما رضاشاه پهلوی به محض به قدرت رسیدن این قرارداد را به بهانه پایین بودن سهم ۱۶ درصدی ایران پاره کرد که خیلی ها باور دارند به دستور خود انگلیس بوده چون انگلیس نمی خواست بعد از پایان قرارداد تجهیزات و تاسیسات به ایران برسد و جالب اینکه مدت کوتاهی نگذشته بود که قرارداد جدیدی امضا شد که به موجب آن سهم ایران به ۱۵ درصد کاهش یافت تاسیسات و تجهیزات هم دیگر به ایران نمی رسید سی سال دیگر هم به مدت زمان قرارداد افزوده شده و قراردادی که کاملا به نفع ایران بود تبدیل به یک قرارداد کاملا استعماری شد تا اینکه سال ۱۳۳۲ با نهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبر مصدق(قاجار) نفت ایران از استعمار انگلیس رها شد. در مقابل چنین خدمتی محمدرضاشاه به کمک انگلیس بر علیه دولت مصدق کودتا کرد و سپس او را دستگیر و زندانی و تبعید کرد.

امپراطور نادر شاه افشار

آنچه در این پست میخوانید

معرفی امپراتوری افشاری

زبان تورکی در امپراتوری افشاریان

نظر نادرشاه افشار در رابطه با فارس زبانان

وضعیت ممالک تحت امپراطوری در آغاز امپراتوری افشاریان

افشاریان یکی از سلسله های تورک تبار می باشد که از سال 1736 میلادی توسط نادر شاه تاسیس و به مدت 60 سال حکم راندند

نادر شاه از ۱۱۱۴ خورشیدی تا ۳۰ خرداد۱۱۲۶ خورشیدی، امپراطوری قدرتمندی را تشکیل داد او در سال ۱۰۶۷ در ایل افشار در «درگز» خراسان به دنیا آمد اَفشار یا «اوشار» یکی از ایلهای بزرگ تورکان اغوز است.

این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم می‏شد: یکی «قاسملو» و دیگری «ارخلو یا قرخلو»؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آزربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی «ابیورد» و «درگز» و «باخرز» تا حدود «مرو» مسکن داد؛ تا در برابر ازبکان و تورکمانان مهاجم سدی باشند.

او از مشهورترین پادشاهان تورک پس از اسلام است و بسیاری از مورخین او را قدرتمندترین پادشاه بعد اسلام می دانند که سرکوب افغانها و بیرون راندن روسیه از کشور و تجدید استقلال و نیز فتح هندوستان و ترکستان و جنگهای پیرزومندانه او سبب شهرت بسیارش گشت در اروپا به او لقب «آخرین جهانگشای شرق»، «ناپلئون ایران» و «اسکندر دوم» نیز داده اند.

زبان تورکی در امپراتوری افشاریان
امپراطوری نادرشاه افشار جایگاهی ممتاز در تاریخ، زبان، فرهنگ و ادبیات تورکان داشت.
در امپراطوری افشار، سیاست گسترش زبان تورکی و مخصوصاً رسمی نمودن آن در مقیاس دولتی مانند دولت تورکی قبلی یعنی صفویه ادامه یافته است.
از مشخصات نادرشاه افشار، اهمیتی است که به زبان تورکی می‌داد و تدابیر مختلفی که وی برای حفظ و ارتقاء موقعیت، رسمیت و دولتی بودن زبان تورکی، کاربرد در عرصه دیپلماسی و تثبیت آن بعنوان زبانی نوشتاری انجام داده است.
مهمترین اقداماتی که نادر در ترویج زبان تورکی انجام داد:
۱- سنگ نوشته تورکی کلات نادر
۲- کتیبه تورکی در بارگاه حضرت علی(ع)
۳- نامه‌های تورکی نادرشاه به پادشاهان عثمانی و گورکانی، سلطان محمود اول و چهارم و همچنین بزرگان و رجال درباری
۴- شعر تورکی آرامگاه نادرشاه افشار

منبع: نادر_صاحبقران ناجی ایران - بهمن رنجبران - انتشارات خانه علوم و تربیت مشهد مقدس ۱۳۹۹


نادرشاه علاوه بر نام‌هایی مانند اوگه‌ده‌ی و تیمور برای پسران خویش، یکی را نیز به نام اولدوز و یکی از نواده‌های خویش را اوغورلوخان نامیده است. اولدوز طبق اساطیر تورکی نیای افشار و از فرزندان اوغوزخان می‌باشد‌. وی حتی به امپراتور روس کاترین، نام تورکی آق‌بانو را داده است. آنگونه که از نام‌ گذاری‌های خانواده نادرشاه دیده می‌شود، والدین وی نیز دارای شعور ملی تورکی بوده‌اند‌. نام یکی از برادران وی بکتاش و دیگری بابیر است.
نادرشاه ‌شخصا بر تورک بودن خود مباهات و در هر فرصتی بر آن تاکید می‌کرد. نادرشاه ‌واقف بود که‌ تورکیت و داشتن ریشه‌ی تورانی مشترک، حلقه‌ی اتصال واقعی از یک سو بین تورکان ساکن در ایران-آزربایجان-عراق با عثمانلیان، اوزبیکان تورکستان- آسیای میانه ‌و تورکان حاکم بر هند (بابوریان)؛ و از سوی دیگر با تاریخ تورک و گذشته‌ی تورک‌سالار است. از همین رو او خواستار استفاده‌ی ابزاری از این واقعیت به ‌صورت عاملی تعیین کننده‌ در روابط سیاسی- دیپلوماتیک و مناسبات بین المللی دولت افشاری با دولت‌های تورک منطقه‌ بود. هدف نادرشاه‌ از کاربرد کانسپت اصلیت تورکی-ریشه‌ی تورانی مشترک، مجاب ساختن دولت‌های تورک منطقه ‌به ‌ترک مخاصمه‌ و در عوض پذیرفتن متقابل حق حاکمیت سلاطین خویشاوند تورک از سوی یک‌دیگر، مصالحه و نزدیکی و هم‌زیستی و هم‌کاری و هم‌یاری و اتحاد و اتفاق آن‌ها به عنوان فرزندان یک خانواده بود.

نادرشاه ‌مسلط به ‌سه‌ لهجه‌های اساسی زبان تورکی زمانه‌ی خود یعنی تورکی اوغوزی (متداول در جغرافیای دول عثمانلی و افشاری) و تورکی شرقی (جغتایی) بود. یعنی ‌نادرشاه ‌افشار کاملا باسواد در زبان تورکی بود و به ‌تورکی هم می‌نوشت. زبان مکالمه‌ و کاری روزمره‌ی نادرشاه ‌تورکی بود. او در همه‌ی عرصه‌ها و در خطاب به‌ همه‌ از هر ملیت و مذهب، در خطاب به ‌نظامیان و مامورین دیوانی و مقامات دینی و در دیدارهای رسمی ‌و غیر رسمی، در نطق‌ها و سخن‌رانی‌های خود، در مناسبات دیپلوماتیک با سفرا و حکام و سلاطین خارجی منحصرا به‌ زبان تورکی صحبت می‌نمود. او که ‌علاقه‌ای به ‌زبان فارسی نداشت صرفا در اواخر عمر شروع به ‌یادگیری زبان فارسی - شاید من باب تفنن- کرد. نادرشاه‌ هیچ سخن‌رانی و گفته‌ای به ‌زبان فارسی ندارد. آنچه‌ در کتب تاریخ ایرانی و فارسی به ‌نقل از نادرشاه ‌افشار و به ‌زبان فارسی آمده، اکثرا جعلی و بی پایه‌ و در مواردی ترجمه‌ی گفته‌های اصلی وی که ‌به‌ تورکی بودند است.

البته تا قبل از پهلوی پدیده ای به اسم زبان رسمی وجود نداشت تمامی امپراطوری ها و حاکمان تورک خودشان را پادشاه تک تک ملیت ها و فرهنگ ها و صاحب کل کشور با هر فرهنگ و زبان و ملیت میدانستند انها تلاش میکردن زمینه ای فراهم کنند که هر فرهنگ و زبانی در هر زمینه که میتواند رشد کند اکثر شاعران بزرگ تورک به سه زبان تورکی ، فارسی و عربی و یا دو زبان فارسی و تورکی شعر و دیوان دارند(از جمله فضولی و نسیمی و .... ،که به سه زبان عربی ، تورکی و فارسی دیوان و شعر دارند) یا (خاقانی ، شاه اسماعیل صفوی ، شهریار که به دو زبان تورکی و فارسی شعر و دیوان دارند) هیچ کدام از دانشمندان ایران کتابهایشان را به تورکی یا فارسی ننوشته اند بلکه به زبان عربی نوشته اند که نشان میده در آن زمان عربی در این زمینه بیشتر رشد کرده است تورکها به تمام فرهنگ ها اهمیت میداند چه حکومت تورکی چه شاعر تورکی.

چند زبانه بودن شاعران تورک و تلاش های حاکمان تورک برای حفط فرهنگ ها و زبانهای متنوع ممالک تحت حکومت خود نشان از عظمت این ملت است که تورکها چقدر به فرهنگ و زبان دیگر ملیت ها تحت حکومت خود ارزش و اهمیت قائل بودن اما افراد حقیر آن را طور دیگری و با اندیشه حقیرانه و نژادگرایانه خودشان تفسیر میکنن و این اقدامات بزرگوارانه حاکمان و شاعران تورک را به فوق العاده بودن زبان و فرهنگ خودشان نسبت میدهند این همان گربه صفتی هست که دچار آن شده اند.

نظر نادر شاه افشار در رابطه با فارس زبانان

در سطور پایانی صفحه ۱۳۱ کتاب نادر شاه افشار - نوشته هنری مورتیمر دوراند- ترجمه عبدالرضا بلادی میخوانیم که نادرشاه افشار میگوید "فارس زبانها میتوانند شراب درست کنند و آن را بنوشند اما به درد هیچ کار دیگری نمی خورند یک افغان به ده فارس می ارزد" اما اینکه چرا نادر شاه چنین چیزی گفته باید نگاهی به تاریخ بیندازیم لازم نیست زیاد دور بریم کافیست به اتفاقات صد سال پیش نگاهی مختصر بیندازیم خواهیم فهمید که نادرشاه این سخنان را بی خود نگفته است فارس زبانان هیچ وقت انسانهای شجاعی نبوده اند و در طول تاریخ هیچ گاه شجاعتی از خود ثبت نکرده اند رضاشاه پهلوی با کودتای انگلیسی و اتکا به بیگانه صاحب قدرت شد در نهایت هم با یک تلگراف سه خطی همان بیگانه بدون هیچ مقاومتی تسلیم شد و به سفارت کشور متجاوز پناهنده شد و در نتیجه آن و ورود متفقین به ایران و ایجاد قحطی چهار میلیون انسان تلف شدن خود فارس زبانان و ارتش فارسی نیز هیچ مقاومتی انجام ندادن و فرار را ترجیح دادن ، همچنین رضاشاه در قرارداد ننگین سعد آباد از روی بی سوادی حاضر شد دشت امید را به مساحت سه هزار کیلومتر مربع به افغانستان بسپارد تا افغانستان راضی شود که آب هیرمند به میزان مساوی بین ایران و افغانستان تقسیم شود یعنی رضا شاه برای چیزی که حق قطعی و طبیعی ایران بود سه هزار کیومتر مربع از خاک کشور را به افغانها داد ، اما افغانستان حتی بعد تحویل دشت امید هم حق آبه ایران زورگویی کرد الان هم بعد گذشت صد سال حتی در دوره جمهوری اسلامی هم وزیران فارسی نتوانسته اند در گرفتن همان حق آبه ایران از طالبان که هنوز حکومتشان به دو سال نرسیده موفق شوند یعنی حکومت و کشور کوچکی مثل طالبان هم برای وزیران فارسی زورگویی میکند در این رابطه مثالها بسیار زیاد هست و به همین مقدار اکتفا میکنیم.

وضعیت ممالک تحت امپراطوری در آغاز امپراطوری افشاریان:
در زمانی که صفویان با شورش افغانها از هم پاشیده بودند و کشور مورد تجاوز دشمنان داخلی و خارجی بود، عثمانیها در غرب و روسها از شمال و اعراب از جنوب و ترکمانان از شرق حضور داشتند، نادر وضعیت حاکمیت امپراطوری را سامان داد
در عهد نادر دشمنان و متجاوزان به کشور توسط وی سرکوب شدند و کشور اندکی از قدرت گذشته خویش را در حفاظت از مرزها و اعمال قدرت یک حکومت مقتدر مرکزی بر تمام ممالک ، بازیافت. تورکمانان و ازبکان به ماوراءالنهر عقب نشینی کردند.
بناهایی که به دستور نادر در خراسان بنا شده اند، نظیر کلات نادری(مطبی در اینجا درمورد کتیبه تورکی کلات نادر وجود دارد) و کاخ خورشید از آثار مهم بازمانده از این دوران هستند.
در عهد او به سپاه و تأمین نیرو بسیار توجه میشد. نادر ملیت های تحت حکومت خود را متحد و منسجم کرد و تبدیل به قدرتمندترین امپراطوری آسیا شد. ولایت ها امپراطوری نادرشاه افشار به شرح زیر بودند: آزربایجان، افغانستان، بلوچستان (پاکستان)، تورکمنستان، گرجستان، داغستان، بحرین، قطر، کشمیر و غیره


مرگ نادر شاه:
نادر شاه سر انجام با دسیسه علی قلی میرزا که زمانی نایب السلطنه نادرشاه بود وسپس مورد غضب نادر قرار گرفت و سمتش به حکمرانی سیستان تنزل پیدا کرد کشته شد.
پس از آنکه علیقلی حاکم سیستان شد در یک سال محصولات کشاورزی آن منطقه به شدت کاهش و قادر به پرداخت مالیات 150 هزار نادری به نادرشاه افشار نبود و در نامه ای خواست تا فقط 50 هزار نادری را بپردازد
در جواب نامه او نادر نامه تندی نوشت و به او گفت که یا مالیات را کامل پرداخت می کند یا سر از تن او و سیستانیان جدا می کند
علی قلی همراه با چند تن دیگر از سرداران که به انها قول تقسیم 200 کرور پول نقد و جواهرات ذخیره شده در کلات را داد بود نادر را شبانه به قتل رساند
.

مطالب مرتبط:

جنایت ها و خیانت های روسیه از دوران نادر شاه افشار تا امروز

کتیبه تورکی کلات نادری

امپراطوری قاجاریان

نوحه دریاچه ارومیه از امیر ساعی

متن کامل نوحه و شعر خوانده شده در روز تاسوعا توسط شاعر و مداح اهلبیت امیرساعی در اعتراض به وضعیت فاجعه بار دریاچه اورمیه

اورمو دریاسی خداوندا پریشان جان وریر
باغلانیپ سو یوللاری دریا سوسوزدان جان وریر
سس وئرن یوخدور خدا دریای زار و بی کسه
باکری لر یوردونون مرجانی عطشان جان وریر

العطش العطش العطش

سس گلیر از سینه دریای عطشان العطش
آه و واویلا چکیر آرام و سنگان العطش
کربلا صحراسیدی توفاندی توفاندی یاحسین
آغلیور تال سسلییر نالان و گریان العطش

العطش العطش العطش

بیر طرفده کشتی حمزه اولوپ قلبی کباب
بیر طرفده ناله دردآور طفل رباب
بیر طرفده اصغر خونین جگر بیر طرفده تخت و تختان دربدر
اصغر و اکبر کیمین دریایه دوشموش سوز و تاب
باغلانیپ سو یوللاری اولسون فلک کاخون خراب

العطش العطش العطش

بی کفایت لر سالوپلار ملک عشقه زلزله
باغلیوپ سو یوللارین بحره سالوپلار ولوله
قوزانیپ توفان سمایه باغلانوپ راه نفس
بی لیاقت لر سالوپلار شعله سو دامانینه

العطش العطش العطش


شبستر، بندر شرفخانه
هیات شاه حسین گویان محله دیزج‌مهرقانچی

دروغ کتابسوزانی اسکندر و اعراب

کتاب سوزانی در ایران توسط اعراب و اسکندر و مسلمانان

لیستی را در صفحه فیسبوکی مسعود الفک دیدم که برایم بسیار آموزنده بود و شاید باعث شود که برخی‌ها از توهم و خود برتربینی رها شوند، هر چند که ناسیونالیسم و خصوصا ناسیونالیسم ایرانی نیاز شدیدی به تاریخسازی و ایجاد توهم دارد.

دانشگاه هاروارد اسامی ده کتابخانه قدیمی جهان را منتشر کرده که نه تنها نامی از متوهمان در آن دیده نمی‌شود بلکه چین باستان و اروپا نیز غایبان آن لیست هستند و همه آنها در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا و خصوصا در سرزمین‌های عربی قرار دارد که نشان می‌دهد داستان‌های روایت شده درباره کتابسوزی آنها همگی کشک بوده و برای دلخوشی ایرانیان ساخته شده‌اند.

در این لیست کتابخانه البا در سوریه با ۴۵۰۰ سال قدمت رتبه اول جهان را داراست و بشریت باید به کسانی که ۴۵۰۰ سال پیش اقدام به ساخت کتابخانه کرده‌اند، افتخار کند. کتابخانه عوام مارب در یمن با ۳۴۰۰ سال قدمت رتبه دوم و کتابخانه آشور بانیپال در عراق با ۲۷۰۰ سال قدمت رتبه سوم را دارند.

این لیست نشان می‌دهد که سوزاندن کتابخانه‌های دوره هخامنشی توسط اسکندر فقط داستان نوستالوژیکی بوده که برای قصه‌های شب و خواباندن اطفال متوهم ایرانی ساخته شده و هیچ کتابخانه‌ای از دوره هخامنشی ثبت نشده و کتابخانه اسکندریه در مصر با ۲۳۰۰ سال قدمت و هم‌دوره با هخامنشیان رتبه چهارم را به خود اختصاص داده است.

کتابخانه پرگاموم در ترکیه با ۲۲۰۰ سال قدمت و کتابخانه‌ای در اسرائیل با ۱۷۰۰ سال قدمت رتبه‌های بعدی را دارا هستند که تقریبا با آغاز ساسانیان هم‌زمان است و کتابخانه بعدی نیز در ترکیه قرار دارد و کتابخانه هشتم که تقریبا در اواخر ساسانیان متولد شده، همچنان متعلق به مصر است و کتابخانه‌ای در دوره ساسانی وجود نداشته تا ایرانیان متوهم با یاد و خاطره آن به خلسه رفته و ادعا کنند که عربهای مسلمان هنگام حمله به ایران کتابهای ما را آتش زدند.

البته که مسیحیان عرب و آرامی سنت علم‌آموزی عراق و شام را با خود به محدوده ساسانیان آورده و دانشگاه جندی شاپور را در اقلیم اهواز ساخته بودند ولی آن مرکز علمی نیز فاقد کتابخانه بوده و آنهایی که سوزاندن کتابخانه خوارزم به دست عربها را گزارش کرده‌اند، حداقل سیصد سال بعد از آن نبرد می‌زیستند و چنین ادعاهایی نمی‌تواند سند معتبری محسوب شود.
رتبه نهم و دهم این لیست نیز به کتابخانه‌هایی از مصر و مراکش دوره اسلامی یا همان عربهای مسلمان تعلق دارد که مربوط به ۲۰۰ و ۲۳۰ سال بعد از هجرت هستند و هنوز سایر ممالک اسلامی و وارثان به اصطلاح تمدن پیش از اسلام، فاقد کتابخانه بوده‌اند.

رحیم آکبایراک نویسنده و پژوهشگر گرانقدر آذربایجان در این رابطه در پیج خود منتشر کرده:
حدود دویست سال قبل سرجان ملکم سفیر انگلیس در ایران کتابی در مورد تاریخ ایران به زبان انگلیسی منتشر کرد که بعدا در بمبئی به فارسی چاپ کرد
او طبق کتاب زرتشتیان ادعا کرد که مسلمانان آتشکده ها را با خاک یکسان کرده و موبدان را از دم تیغ گذرانده و کتب را نابود کرده اند.
این ادعا در حالی مطرح شد که مسلمانان هیچ شهری را نابود نمی کردند و طبق سندهایی از مقدسی و مسعودی آتشکده ها تا زمان آنها باقی بودند. امروز نیز مثلا در شهر باکو پایتخت جمهوری آذربایجان آتشکده ای بزرگ وجود دارد که از آنجا بازدید کرده ام.
"پورداوود" غربگرا این مساله را پر و بال داد و عواطف را علیه مسلمانان تحریک کرد.
واقعیت این است که تا قرن هشتم در هیچ کتابی از مسلمانان و غیر مسلمانان سوزاندن کتاب دیده نمی شود اما در اواخر قرن هشتم "ابن خلدون" برای اولین بار با شک و تردید نوشت " گفته می شود" به این مسئله اشاره کرد که بعدها نقل قول و بزرگ شد.
شهید مطهری نیز در تحقیقات خود اشاره می کند اگر چنین اتفاقی روی داده بود چگونه "جندی شاپور" به عنوان مرکزی تحقیقاتی و پزشکی تا قرن چهارم که حوزه عظیم بغداد تشکیل شود به حیات خود ادامه می داد و تخریب و سوزانده نشده بود؟
ما می توانیم از سقراط و افلاطون و ارسطو و فیثاغورث و صدها دانشمند یونانی دوران باستان نام ببریم و یاد کنیم، اما اگر ادعا می کنیم تمدن ایران توسط یونانیان یا مسلمانان سوزانده شده است اسم حتی یک منجم و فیلسوف و حکیم سرشناس را نمی توانیم نام ببریم یا هیچ نسخه ای از هیچ کتابی حتی در نقل قولها وجود خارجی ندارد و افسانه بافی می کنند.
آن کتابخانه هایی که عربها آتش زدند کجا بودند در کدام شهر که هیچ کسی اطلاعی ندارد؟
کرمان یا فارس؟
واقعیت ابن است که ساسانیان ضد علم و نوشتن بودند و نوشتن را گناه می دانستند.
مثلا وقتی می گوئیم سزار رومیان چهل و هشت سال قبل میلاد به اسکندریه حمله برده است و حیات علمی را نابود کرده سند ارائه می شود اما در مورد آتش زدن کتابخانه اسکندریه توسط مسلمانان هیچ سند عقلی وجود ندارد و این مسئله را هم عبداللطیف مسیحی و ابولفرج یهودی برای اولین بار بدون سند ادعا کردند.
در ایران اگر چنین رویدادی به وقوع پیوسته بود آن شعوبیهایی که دویست سال بعد از اسلام پدیدار شدند حتما مظلوم‌نمایی می کردند و شاخ و برگ می دادند.
آزمایشات معبد آشوری " تخت جمشید" هم نشان می دهد آنجا نیز آتش سوزی اتفاق نیافتاده...
اما ایران یک کتابسوزی بزرگ در آذربایجان داشته و آن نابودی پنهانی و علنی کتب تورکی خصوصا بعد از حکومت پیشه وری توسط پهلوی است

موضوعاتی که شاید دوست داشته باشید

جعل نقشه محمود کاشغری

کتیبه خشایار شاه در تورکیه و تردید در اصالت آن