زندگی نامه صمد وورغون

صمد وکیلوف متخلص به وورغون؛ یکی از پیشگامان و پرچمداران شعر معاصر می باشد که در سال 1285 شمسی در روستای صلاحلی از توابع شهر قازاخ؛ آذربایجان شمالی چشم به جهان گشود. وی ایام طفولیت را در دامنه های سر سبز مشرف بر کرانه ی مصفای رود کر که روزگاری شاهد قهرمانی ها و از خود گذشتکی های نیاکانش؛ جهت حراست از مرز بوم خود بوده سپری کرد.
وی هنگامی که ۶ ساله بود، مادر خود را از دست داد و توسط پدر و مادربزرگش پرورش یافت
اولین شعر صمد وورغون که در هجده سالگی سروده شد دیری نپائید که محبوبیت خاصی در میان شعرا و ادبا و شعر دوستان کسب کرد و به دنبال همین افتخار مجموعه اشعارش به حلیه ی طبع آراسته شد و چندی نگذشت که نسخه هایش دست به دست گشته و در کمترین زمان نایاب گردید.
خانهٔ شخصی وی اکنون به موزه تبدیل شدهاست. همچنین تئاتر دولتی درام روسی در آذربایجان به نام وی نامگذاری شدهاست. همچنین کتابخانهای در اوکراین به نام او وجود دارد.
در سال ۱۹۵۸ در آذربایجان یک فیلم مستند از زندگی وی به کارگردانی نریمان شیخعلیف ساخته شدهاست.
مجسمه یادبود وی در مقابل راهآهن باکو و دیگری در ورودی کتابخانه ملی آخوندف قرار دارد. مجسمهٔ یادبود دیگری نیز در زادگاه وی شهر صلاحی وجود دارد. مجسمهٔ وی در شهر بیلاسوار در کنار مجسمه یادبود پوشکین قرار دارد.
وورغون این شاعر غنایی آذربایجان از معدود شاعرانی بود که وطن و خلق خود را حقیقی و صمیمی دوست می داشت و در عین حال یکی از انقلابی ترین شعرای معاصر بود که بیشتر اشعارش ورد زبان خاص و عام بوده و پاره ای از شعرهایش به مثل ها و ترانه ها و گنجینه پربار و عظیم فولکلور راه یافته که نمونه های بارزی از آنها را شاهدیم.
اگر هر شاعری از خود طرز سبکی به یادگار می گذارد و همچنین طرز سخنی دارد می بینیم طرز سخن وورغون مخصوص خود اوست. چرا که اکثر شعرا که به استقبال شعرهایش رفته اند با شکست مواجه شده اند و به جایگاه شعری او نتوانسته اند راه یابند چرا که او جایگاه ویژه ای داشت و هم طراز شعرا و نویسندگان بزرگ آذربایجان به سان جعفر جبارلی؛ حسین جاوید؛ محمد سعید اردوبادی؛ میکائیل مشفق؛ عبدالله شایق؛ سلیمان رستم و علی آقا واحد بود.
صمد وورغون علاوه بر پیشه ی شاعری؛ نمایشنامه و درام نویس بزرگی بود که در تاریخ تئاتر آذربایجان نقش به سزائی را داراست. از معروف ترین نمایشنامه های به اجرا در آمده اش می توان "واقف" را نام بردکه در سال 1937 به روی صحنه رفت و شرح حماسه های شاعر بلند آوازه آذربایجان یعنی ملاپناه واقف در مقابل خون خواری چون آقا محمد خان قاجار بود؛ پس از آن "خانلار"؛ "فرهاد و شیرین"؛ انسالن و ده ها منظومه جاودان دیگر.
اشعار وورغون چنان قلب ها را تسخیر کرده بود که هر زمان و هر جا ورد زبان مردم بود. مثلا می گوید... سربازی مجروح شده در نبرد با دشمن در واپسین لحظات حیات به دکتر معالج خود چنین می گوید آقای دکتر به زنده ماندنم امیدوار نیستم؛ می دانم که خواهم مرد؛ ولی تقاضا می کنم لحظه ای اجازه دهید تا شعری از شاعر دلخواهم صمد وورغون را برایتان بخوانم و سپس اشعار زیر را زمزمه می کند:
ائل بیلیر کی سن منیم سن
یوردوم یووام مسکنیم سن
آنا دوغما وطنیم سن
آیریلار می کونول جاندان؟
آذربایجان- آذربایجان ......
پس از اتمام شعر فوق چشمان کبود خود را بر روی هم می نهد و دکتر معالج خود را در ماتم می گذارد. شعرهای صمد وورغون به چندین زبان زنده دنیا ترجمه شده و با استقبال شعر دوستان مواجه گردیده است. با آن که شهرت و آوازه شاعر در سنین جوانی مرزها را در هم شکسته و شهره آفاق گشته بود.
او در زندگی نیم قرنی و مستعجل خود راه صد ساله پیموده و نام خود را با حروفی زرین بر لوح ادبیات حک نمود و بالاخره در سال 1335 قلب این شاعر بزرگ برای ابد از تپیدن به عشق مردمش ایستاد و مریدان ادبی خود را در ماتمی بس سترگ و عمیق فرو برد. فقدان صمد وورغون نه تنها ترک زبانان؛ بلکه اغلب ملل دنیا را نیز که با آثارش آشنایی داشتند سوگوار و ماتم زده کرد