دستخط ناصرالدین شاه قاجار به زبان تورکی

دست خط ناصرالدین شاه قاجار به زبان ترکی

🔸دستخط اعلیحضرت همایون شاهنشاه السلطان ناصرالدین شاه قاجار در پنج سالگی به زبان تورکی:

"خان! جناب حاجی ائوینده قال تا سنی تئز یولا سالسین (خان! خانه جناب حاجی بمان تا تو را زودتر روانه کند)"

🔸در حاشیه، دستخط پدر تاجدار ایشان، السلطان محمدشاه غازی خطاب به حاجی میرزا آغاسی صدراعظم کل ممالک محروسه قاجار، نیز مشاهده می‌شود:

"جناب حاجی! این خط سرکار ولیعهد است، در حضور من نوشته است. دیگر در باب خوب راه انداختنِ خان اختیار دارید. با وجود این خط ولیعهد و فرمایشِ زود و خوب راه انداختن او، شما چه خواهید فرمود."

🔻قایناق : مرقّع ناصری (طراحی‌ها، سیاه مشق‌ها و یادداشت های ناصرالدین شاه قاجار)، به کوشش مجید عبد امین با همکاری مهدی فراهانی، انتشارات بنیاد موقوفه دکتر محمود افشار با همکاری انتشارات سخن، تهران، ۱۳۹۸

مفهوم غلامان ترک چبست (سرداران شجاع)

لغت غُلام در زبان عربی به معنی فرزند و پسر است. این لغت بیش از ده بار در سوره‌های آل‌عمران، یوسف، مریم، الکهف، الصافات، الذاریات آمده است که همگی آنها همراه با مژده و بشارت است. بدین معنی که داشتن چنان پسرانی، چنان مایه مباهات است که خداوند خبر تولدشان را به والدین آنها بشارت می‌دهد. این آیات مربوط به زمانی است که قاصد خداوند به ابراهیم، زکریا و مریم مژده می‌دهد که صاحب غلامی ( فرزندِ پسری) خواهند شد که در آیات بعدی از آنها با صفات غلاماً زکیّاً، نفساً زکیهً، غلامٍ حلیم و غلامٍ علیم یاد شده است. جمع مکسر این لغت نیز در سوره الطور به صورت غِلمان آمده که به معنی جوانان بهشتی است. پس غُلام در ادبیات عرب به معنی پسر جوان، پاکیزه، بردبار و داناست و این لغت با این مفهوم وارد زبان فارسی نشده است.

لغت قول در زبان ترکی به معنی بنده و برده است. از این اسم، لغات قُلدر (قولدور) به معنی صاحب بنده و برده، قوللوق به معنی بندگی و خدمت و قوللوقچو به معنی خدمتکار و خادم در دست است. این لغت بصورت غول به معنی برده‌ای افسانه‌ای، قوی هیکل و گوش به فرمان ارباب، وارد زبان فارسی شده است.

عبارت غولام که به معنی من غول هستم، من نوکر هستم به صورت غُلام و به معنی نوکر و خدمتکار وارد زبان فارسی شده بکلی با لغت غُلام عربی فوق‌الذکر متفاوت است و نباید آنها را بجای یکدیگر بکار برد.

کتب تاریخی عربی مملو از عبارت غُلام التُّرک است که براساس مفهوم لغت غلام در قرآن اشاره به سرداران شجاع و پاکیزه ترکی دارد که در راه اسلام و خلیفه دست به فتوحات زده‌اند. ولی مترجمان بیمار و شوونیستی که این کتاب‌های عربی را به زبان فارسی ترجمه کرده‌اند بجای ترجمه صحیح این عبارات، غلام الترک عربی را به صورت غلامان ترک نوشته‌اند. با توجه به حضور لغت ترکی غلام به معنی نوکر و برده در زبان فارسی تصویری که از این سرداران در اذهان خوانندگان نقش بسته نوکرمآبی و بردگی ترک‌ها بوده است. این تغییر مفهوم خوشایند کسانی قرار گرفت که هزار سال رعیتی همان ترک‌ها را کرده بودند و خواستند با چسباندن صفت غلام به ترکها دق دل خود را خالی کرده باشند. با این تحریف عباراتی مانند غلامان و کنیزکان ترک، غلامان و بردگان ترک، مزدوران ترک، استفاده از غلامان ترک، سنت بکار گرفتن غلامان ترک، استعداد جنگی و نوکربابی غلامان ترک به موضوع کتاب‌ها و پایان‌نامه‌هایی تبدیل شده است که نیتی جز تحقیر کردن حاکمان هزار ساله خودشان نداشتند.

جنایات پهلوی در بلوچستان

جنایات پهلوی در بلوچستان

جنایات پهلوی در بلوچستان

در این پست به سه دوره از جنایات پهلوی در بلوچستان خواهیم پرداخت:

1) قتل عام مردم روستای دهک توسط قشون رضا شاه در سال 1312

2) کشتار بلوچ ها در ۱۹ بهمن ۱۳۳۰ در اعتراض به نتایج انتخابات مجلس

3) قتل عام 10 هزار بلوچ توسط پهلوی دهه ۵۰ در بلوچستان شرقی در پاکستان

در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی ارتش پهلوی به‌ روستای کوهک قشون کشی و‌ پس از شکست توسط مردم این منطقه دستور قتل عام مردان روستا را صادر می کند و مردان روستا را در یک گور دست جمعی در پایین پاسگاه فعلی دفن می کنند.

تا قبل از سال ۱۳۰۷ منطقه بلوچستان همانند سایر مناطق بصورت خودمختار اداره میشد رضاشاه پهلوی با هدف سیاست تک قومی و مرکزگرایی از میان برداستن حکومت های خودمختار غیر فارس ، به فرماندهی سرتیپ امان الله جهان بانی قشونی را به منطقه اعزام می کند.

حمله نهایی در بهمن ماه سال ۱۳۰۷ انجام می شود که حکومت بارک زایی ها در منطقه دزک پایان و یک حکومت مرکزی و دولت نوین در منطقه حکمفرما می شود. اما همچنان برخی از قسمت های بلوچستان زیر سلطه پهلوی نمی روند ، در کوهک خوانینی از قبیله نوشیروانی حکومت داشته اند و در قلعه کوهک مستقر بودند. لشکر کشی قشون پهلوی در دی ماه ۱۳۱۲ در زمان حکومت مهراب خان نوشیراونی به فرماندهی عباسعلی خان البرز انجام می شود اما از آنجایی که قلعه از استحکام خوبی برخوردار بوده و نیروهای محلی جانانه مقاومت کردند حمله قشون پهلوی شکست می خورد.

و سرانجام پس از چند روز درگیری البرز به این نتیجه می رسد که از مسیر صلح وارد شود.

در این خصوص سوگند نامه قرآن یاد می کند و توسط یکی از افراد صاحب نفوذ محلی نزد خوانین و حکمرانان کوهک برده می شود که حکمرانان با اعتماد به قسم قرآن از قلعه پایین می آیند.

هنگام پایین آمدن از قلعه، البرز دستور دستگیری مهراب خان نوشیروانی را صادر می کند و در آنجا درگیری رخ می دهد که تعدادی از طرفین در این درگیری کشته می شوند. سپس فرمان دستگیری مردان روستا توسط البرز فرمانده قشون پهلوی صادر و در مکانی که در حال حاضر پاسگاه کوهک است، نگهداری و سرانجام دستور قتل عام عمومی صادر می شود که سربازان قشون پهلوی مردم روستا را از بالای تپه به پایین انداخته و گروه دیگر از سربازان اقدام به تیراندازی می کنند.

گور دست جمعی این افراد در پایین تپه قرار دارد که پس از قتل عام مردم روستا با وجود یاد کردن سوگند، حکومت مرکزی پهلوی در این مکان نیز مستقر می شود. ادامه در کامنت...

۲) کشتار بلوچ ها در ۱۹ بهمن ۱۳۳۰ در اعتراض به نتایج انتخابات مجلس

اسدالله علم وزیر دربار پهلوی که در خاطراتش به نقش رژیم پهلوی در دستکاری نتایج انتخابات مجلس اعتراف کرده است، در دوره شانزدهم مجلس ملی «امیرحسین خزیمه علم» را که شوهر خواهرش بود به‌عنوان نماینده مردم زابل از صندوق‌های رأی بیرون کشید و راهی مجلس کرد.

مردم سیستان از انتصاب فامیل اسدالله علم به نمایندگی مجلس خیلی ناراحت شدند و نارضایتی‌های گسترده‌ای از سوی مردم زابل به وجود آمد. مردم زابل به آیت‌الله میرزا ابراهیم شریفی رأی داده بودند، اما خزیمه علم از صندوق بیرون آمده بود.

با روی کارآمدن دولت دکتر مصدق مردم امیدوار شدند که این بار می‌توانند آیت‌الله شریفی را به مجلس بفرستند و نماینده واقعی‌شان بر کرسی مجلس تکیه بزند، اما نخست‌وزیری مصدق هم نتوانست راهگشا باشد. فرماندار به خواست معترضان توجهی نکرد، دادخواهی مردم به مرکزیت هم به جایی نرسید.

در نتیجه مردم در روز 19 بهمن 1330 در خیابان‌ها حضور پیدا کردند، اما مأموران حکومتی به‌سوی مردم شلیک کردند و افراد بسیاری در این روز کشته و یا مجروح شدند

پهلوی دوم در جهت مدیریت‌پذیر کردن بلوچستان در سال ۱۳۳۶ اقدام به تقسیم آن کرد و بدین‌ترتیب بلوچستان غربی سه‌پاره شد و بخشی از آن ذیل هرمزگان، بخشی ذیل کرمان و بخشی ذیل استان سیستان و بلوچستان قرار گرفت. در سراسر دوره پهلوی حتی یک بلوچ به سمت فرماندار یا استاندار گمارده نشد

۳) قتل عام 10 هزار بلوچ توسط پهلوی دهه ۵۰ در بلوچستان شرقی

در دهه پنجاه شمسی زمانی که جنبش آزادی بخش بلوچستان در بخش شرقی بلوچستان (بلوچستان پاکستان) پیشرفت کرد و توانست مناطق مختلفی از بلوچستان شرقی را به کنترل در آورد ذوالفقار على بوتو رئیس جمهور وقت پاکستان جدید التاسیس برای سرکوب بلوچها ناتوان ماند به همین خاطر از محمد رضا پهلوی کمک خواست و ارتش ایران به سرکوب بلوچها شتافت و با بمب افکن های خود اقدام به سرکوب و کشتار بلوچ ها نمود.

در این درگیریها دستکم ۱۰ هزار نفر از مردم بی دفاع بلوچستان از زن و کودک و افراد مدنی و آزادی خواه شهید شدند.

رژیم پهلوی به طور آشکار با بلوچها دشمنی میکرد و محمدرضا پهلوی با افتخار میگفت حتی اگر پاکستان نمیخواست ما خود وارد عمل میشدیم چون هر جنبش جدایی طلبانه بخش شرقی بلوچستان را خطری برای بخش غربی میدیدیم

نسل کشی و جنایات پهلوی در لورستان

جنایات پهلوی در لرستان

جنایات پهلوی در آذربایجان

استارت ملی گرایی به نامی ملی گرایی « ایرانی» ، و ساخت ملتی به نام « ملت ایران» که هیچ وقت در تاریخ وجود نداشت، توسط گروه های انگلیسی در این جغرافیا زده شد.

این اختراع جدید انگلیسی گروه قومی تاجیک زبان را « فارس» معرفی می کرد و آن را در هرم ناسیونالیسم ایرانی معرفی می کرد. حمایت از این گروه اقلیت قومی را نشان از هویت ملی عنوان می کرد. در همین چارچوب لورها ، بلوچها تورکها و عرب ها و... را دشمن اعلام می کرد و تورکی و تورکان را کامل انکار کرده و از نام های دیگر به جای آن استفاده می کرد.

با به قدرت رساندن مسئول اصطبل و طویله کنسول هلند با کودتا، این اختراعات انگلیسی به شکل علنی و رسمی ایدئولوژي و زیربنای اصلی دولت کودتایی شد.

ائتنیک ها و ملت های ایران بزرگترین و اصلی ترین مانع این اختراع انگلیسی بود. یکی از اولین ملت های که به شدت قربانی این اختراع شدند لورها بودند، به طوری که برخی از لورهای فریب خورده قتل عام و حمله به لورستان توسط رژیم پهلوی را فتح الفتوح می گفتند!

با این حال بخش بزرگی از مردم لور در جغرافیای قاشقایی (قاشقایی یورد) و هم خارج از آن با بختیاری ها و قاشقایی ها بر علیه دولت دیکتاتوری به اتحاد هایی رسیدند.

در سال ۱۳۰۲ ارتش دولت کودتایی رضاخان و مردم لور در فاصله بین شهرهای بروجرد و خرم‌آباد وارد نبرد شدیدی شدند. درگیری‌ها در مهر سال ۱۳۰۲ آغاز شد اما تا پایان آذر همان سال نیروهای دولتی با بمباران شهرها و اطراف آن و ورود لشکر شرق و هنگ آهن که دست به قتل عام همگی اعم از مردان، زنان، کودکان و سالمندان زدند توانستند خرم‌آباد را محاصره و آن را به کنترل خود درآورند. ادامه را در کامنت بخوانید

سران لور چه آن‌هایی که نبرد اسیر شده بودند و چه آن‌هایی که تسلیم شدند اعدام شدند و در نهایت در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۳۰۳ مقاومت مردم لور توسط ارتش ایران در هم شکسته شد.

رضا شاه برای سرکوب مردم لور، سرهنگ امیراحمدی -که بعدها به «قصاب لورستان» مشهور شد را به همراه نیروهای نظامی و سرکوب به مناطق لورستان فرستاد.

امیراحمدی که با مقاومت مردم لورستان روبه‌رو شد شروع به قتل‌عام تمامی مردم لورستان از جمله زنان و کودکان کرد.

جنایات امیراحمدی در لورستان به حدی هولناک بود که سال‌ها بعد از این رخدادها بزرگترها برای ترساندن بچه‌ها و نوجوانان از این جمله استفاده می‌کردند: "ساکت! واِلا میگم امیراحمدی تو را بخورد!"

ارتش پس از سرکوب مردم لورستان، اعلام کرد که هرکسی سلاح خود را تحویل دهد کاری با او نخواهند داشت اما پس از تسلیم شدن مبارزان لور ...ادامه در کامنت..

و تحویل دادن سلاح‌های خود به ارتش، امیراحمدی برخلاف قولی که داده بود همه را به جوخه اعدام سپرد و زنان را چون برده به فروش گذاشتند.

این جنایت «قصاب لورستان» منجر به قیام دوباره مبارزان لور شد. رضاپالانی که گویا به خون مردم لورستان تشنه بود در ۹ اردیبهشت سال ۱۳۰۳، به نیروی هوایی تحت امرش دستور داد برای اولین بار بمب‌افکن‌ها را روی مردم لورستان تست کنند که این تست با موفقیت انجام شد.

جنگ سولدوز و جنایات حزب دموکرت کردستان در آذربایجان

جنایات کردها در آذربایجان

جنایات حزب دموکرات کردستان در آذربایجان سال ۵۸

۳۱ فروردین سال‌روز قتل‌عام مردم سولدوز(نقده) آذربایجان توسط گروه‌های مسلح کردی است.

▫️نیروهای مسلح حزب دموکرات کردستان به رهبری «عبدالرحمان قاسملو» به همراه اکراد مهاجر، مردم سولدوز را قتل عام کردند.

▫️در خصوص جنایات اسفناک اکراد در آن یک هفته ملا حسنی میگوید «فردای آن روز ظهر بود که من از دو خانه دیدن کردم که در یکی از آنها ۱۱ نفر را سر بریده بودند که از دیدن آنها خیلی نارحت شدم مثلا سر دخترک ۳ ساله ای را بریده و با سه سیخ به سینه مادر ۲۳ ساله اش چسبانده بودند پیرمرد و پیرزن هم بین آنها بود. ۲۲ نفر دیگر را هم در جایی دیگر با طناب اعدام کرده بودند در خانه ایی دیگر جوانی را با تبر قطعه قطعه کرده بودند عاملین این جنایتها کسانی بودند که ادعای دموکرات بودن داشتند و امروز نیز هستند کسانیکه به ادعای دموکرات بودند در صدد ایجاد اتحادهای واهی هستند

▫️پس از انقلاب ۵۷ ایران، حزب دموکرات کردستان به سر کردگی «عبدالرحمان قاسملو» با سیاست‌های شدیدا توسعه طلبانه کردی و مشی مسلحانه با ادعای کسب خودمختاری برای اکراد در بخشی از خاک آذربایجان جنوبی وارد صحنه شد. تنها ۸ روز پس از روی کار آمدن خمینی، در ۳۰ بهمن ۱۳۵۷، تروریست‌های حزب دموکرات کردستان، پادگان سویوق بولاق (مهاباد) را غارت کردند و پس از سازماندهی، با لشکری کاملا مسلح که تعدادشان بیست هزار تن یا حتی بیشتر عنوان شده، به بهانه برگزاری میتینگ حزبی وارد شهر سولدوز شدند.

▫️حزب دموکرات برای برپایی میتینگ مسلحانه در شهر سولدوز، اقدام به یک فراخوان و دعوت گسترده از کرد‌ها نمود. طی این فراخوان، علاوه بر کرد‌های آذربایجان غربی و کردستان ایران، حتی از اکراد عراق و ترکیه نیز در آن حضور داشتند

▫️در جریان ورود تروریست‌های مسلح به سولدوز مردم این شهر که به نیت توسعه‌طلبانه و متجاوزانه آگاه بودند جهت جلوگیری از ایجاد حساسیت و تنش و خونریزی سعی در متقاعد ساختن سران حزب جهت برگزاری میتینگ در نقطه‌ایی دیگر می‌نمایند. اما این اقدام مردم شهر بی‌فایده بود و حتی «قاسملو» و «ملا صلاح» (روحانی وقت اهل سنت سولدوز) در تماس با ریش سفیدان شهر، تخلیه و تسلیم شهر را خواستار می‌شوند! که البته با پاسخ‌های قاطع و شجاعانه ریش سفیدان شهر مواجه می‌شوند.

▫️به هر روی تروریست‌های تا دندان مسلح تحت نام دموکرات وارد سولدوز شده و در استادیوم ورزشی شهر جمع می‌شوند، سپس ۲۰ هزار تروریست تا دندان مسلح به خیابان‌های شهر ریخته و شروع به شلیک به طرف مردم بی‌گناه و کشتار آنان می‌کنند.

▫️مردم بی‌دفاع ولی جسور سولدوز به جای فرار و تسلیم شهر به لشکر متجاوزان، با معدود اسلحه‌هایی که در اختیار داشتند از خود و خانواده و ناموس وطنشان آذربایجان دفاع می‌کنند. کثرت تروریست‌های مسلح و کمبود سلاح در بین مردم سولدوز باعث می‌شود که تعداد زیادی از زنان و کودکان و مردم بی‌گناه و مظلوم سولدوز قربانی آرزوهای تخیلی دموکرات‌های افراطی شده و در خون خود بغلطند.

▫️۳ روز پس از شروع جنگ، ملا حسنی با دادن یک اطلاعیه رادیویی و دعوت از مردم جهت دفع تجاوز تروریست‌ها، به همراه نیروهای مردمی وارد سولدوز می‌شوند. در نهایت پس از ۴ روز جنگ خونین، اکراد متجاوز بازهم بنا بر سنت دیرینه‌یشان فراری می‌شوند.

▫️دلایل انتخاب سولدوز برای انجام میتینگ مسلحانه در این شهر، به شرح ذیل است:

۱-از نظر سوق‌الجیشی و استراتژیک، سولدوز دارای موقعیت خاص نظامی است.

۲-سولدوز محل تدارکات و پشتیبانی پرسنل ارتش مستقر در پادگان‌های جلدیان، پسوه و حتی پیرانشهر محسوب می‌شد. باید این مانع به نوعی از سر راه برداشته می‌شد.

۳-سولدوز تورک‌نشین، پل ارتباطی میان شهر‌های کردنشین اشنویه در غرب، پیرانشهر در جنوب غرب، مهاباد در جنوب سولدوز با اورمیه مرکز استان، محسوب می‌شود. دکتر مصطفی چمران در توصیف موقعیت این شهر می‌گوید: «نقده دروازه آذربایجان است. برای وصول به اشنویه، جلدیان و پیرانشهر، حیاتی است. برای نفوذ به آذربایجان، سیطره بر نقده ضروری است....»

۴- ایجاد رعب و وحشت در میان مردم نقده، جهت ترک این شهر. در فروردین ۱۳۵۸، جمعیت شهر نقده، ۱۹ هزار نفر برآورد می‌شد که ۱۶ هزار نفر آن تورک و ۳ هزار نفر دیگر کرد بودند. بسیاری از خانواده‌های تورک، در محله کرد‌ها منزل و کسب و کار داشتند.

▫️اگر سولدوز، به تسلط حزب دموکرات درمی‌آمد، هدف بعدی تصرف شهر اورمیه بود!

▫️این داستان در اینجا به پایان نرسید همین کُردهای مهاجر و‌ طرفدار تروریسم، با شکست نظامی در آزربایجان جنوبی به دلیل مهاجر و غیربومی بودنشان، روش خود را تغییر داده و تسخیر دیگر شهرهای آزربایجان جنوبی، از طریق افزایش جمعیت و سپس نفوذ سیاسی و اقتصادی را در دستور کار خود قرار دادند.

▫️بسیار واضح است آن‌هایی که در شهرهایمان ساکن شده‌اند با همدستی با رژیم پانفارس ایران هنوز هم افکار دیگری چون اشغال وسعت بیشتری از خاک‌های آزربایجان جنوبی را در سر می‌پرورانند و هر لحظه به دنبال فرصتی هستند تا شهرهای غربی آزربایجان جنوبی را ضمیمه اندیشه فاشیستی‌شان کنند.

مطالب مرتبط:

ورود بیش از یک میلیون آواره کورد عراق به آذربایجان

همکاری کوردها با ارمنی و آشور در کشتار جیلولوق در آذربایجان

قرارداد ولادیمیر مینورسکی روس با پهلو در رابطه با جعل تاریخ برای کوردها

کشتار جیلولوق چیست

کشتار جیلولوق چیست؟

تصویری از فاجعه نسل کشی جیلولوق به دست ارمنی ها

در فاصله سالهای ۱۹۲۰-۱۹۱۷ مسیحیان و اکراد به شکل بی سابقه ای سازماندهی و تجهیز شده و از سکونتگاههای خود در بیرون از مرزهای آذربایجان به راه افتاده و ناگهان به بخشهای غربی این خطه حمله ور شدند. هدف اساسی برای هر دو گروه اشغال سرزمین ترکان آذربایجان و تغییر ترکیب نژادی آن به نحوی بود که خود صاحبان آن سرزمین گردند. اغراض شوم این رخدادها عقیم ماند گرچه این اهداف توسط زعمای سیاسی این دو گروه و حامیان اروپایی شان همچنان به عنوان تهدیدی دائمی به قوت خود باقی است

کشتار جیلولوق جنایت فراموش‌نشدنی قدرت‌های استعمارگر (انگلیس روسیه، آمریکا و بخصوص فرانسه) در آذربایجان غربی از طریق متحد کردن ارامنه و آشور (نِسطوری‌ها) و سپس مسلح نمودن کوردها در حدود بیش از یک قرن پیش در سال ۱۲۹۶ شمسی میباشد.( نِسطوری‌ها از اواسط قرن نوزدهم شدیدا تحت تاثیر آموزه‌های میسیونرهای مسیحی قرار گرفته بودند ، و با رهنمودهای ایشان ، هویت جعلی آشوری را قبول کرده بودن و خویشتن را وارثان تمدن چند هزار ساله آشور باستان قلمداد کردند، این نام گذاری با هدف کاملا سیاسی و دست و پا نمودن هویت جعلی برای نسطوریان انجام گرفته بود بنابرین اطلاق نام جعلی آشوری به نسطوریان کاملا غیر مستند بوده و به هیچ وجه نمی تواند گویای حقیقت باشد )

نسطوری‌ها به فرماندهی بنیامین مارشیمون (که رهبر مذهبی آنان نیز بود)، ارمنیان به فرماندهی آقا پطرس که مدتی نیز کنسول عثمانی در ارومیه بود و گروه سوم کردها به رهبری اسماعیل سیمیتقو

زمانی که امپراتوری قاجاری درگیر جنگ جهانی اول بود ارامنه و نسطورها(جیلوها) با ایدئولوژی تشکیل یک کشور ارمنی-مسیحی از دریا تا دریا (خزر-مدیترانه) تحت حمایت و تحریک کشورهای استعمارگر دست به کشتار بزرگی در منطقه قفقاز و شمال غرب ایران زدند که به "فاجعه جیلولوق" معروف شد و حدود 150 هزار نفر از جمعیت 300 هزار نفری اورمیه را قتل عام کردند ، کشتاری که از 21 فوریه 1918 شروع و بعد از 159 روز نسل کشی مردم بی دفاع آذربایجان غربی، با ورود عثمانی و قرار گرفتن در ‌کنار مردم آذربایجان و مقاومت محلی مردم به پایان رسید. آما این پایان کار نبود استعمارگران اینبار با مسلح کردن و تحریک اکراد تروریست به رهبری اسماعیل سیمیتقو به مدت ۶ سال دیگر به جنایات خود ادامه دادند ، برای اطلاعات بیشتر در رابطه با جنایات جیلولوق کتاب "آذربایجان در جنگ جهانی اول یا فجایع جیلولوق" نوشته توحید ملک زاده دیلمقانی و یا کتاب "جیلولوق پس از یک قرن" تالیف میلاد تیموری توصیه میشود.

حجم کشتار و جنایات کُردها به سرکردگی اسماعیل سیمیتقو چنان وسیع بود که صدها تن از زنان و دختران آذربایجانی برای حفظ عفت و پاکدامنی خود مجبور به خودکشی شدند.

این ایدئولوژی که اساس آن همانند تشکیل کشور اسرائیل بر مبنای تجمیع ارامنه سراسر دنیا در سرزمین های به اصطلاح تاریخی استوار بود دستمایه ای شد تا استعمارگران برای پیشبرد منافع خود از گروه های مسلح ارمنی و نسطوری برای اشغال بخشی از امپراطوری عثمانی، اراضی تاریخی آذربایجان در قفقاز و شمال غرب ایران (آذربایجان غربی) حمایت کنند. کشتار ده ها هزار تن از آذربایجانی‌ها در اوایل قرن بیستم و قتل‌عام صدها تن در نسل‌کشی خوجالی و قره‌باغ در اواخر این قرن، نتیجه و پیامد سهمگین این توسعه‌طلبی آغشته با نژادپرستی بود.

نسطوری ها کسانی بودند که پس از پیوستن به متفقین و اعلان جنگ علیه عثمانی و متعاقب شکست به شمال غرب ایران (آذربایجان غربی) مهاجرت کردند. مردم محلی نیز پس از مهاجرت نسطوری‌ها به منطقه آذربایجان آنان را جیلو (برگرفته از اسم کوه‌هایی در حکاری امروزی که آشوری ها قبل از مهاجرت در آنجا می زیستند) می نامیدند. کشتار مردم محلی به دست آنان که با همراهی ارامنه و حمایت قدرت های بزرگ غربی روی داد، در میان مردم منطقه به فاجعه جیلولوق معروف شده است.

در 22 فوریه 1918 ده ها هزار قوای ارمنی-نسطوری ظرف سه روز با کشتار و یغمایی بی رحمانه، بر این شهر و روستاهای مجاور مسلط شد. مستندات تاریخی تعداد کشته های آن روز را حدود 12هزار (در برخی بیشتر از آن) نفر عنوان می کنند. روستاهایی مانند قهرمانلو، چیچکلو، کهنه‌شهر، عسگر آباد، نازلو و اوصالو از جمله دهاتی هستند که شاهد شدیدترین نوع نسل کشی از طرف جیلوها-ارامنه بودند.

در این سه روز تلاش علمای شهر و حکومت کارساز نشد و کنسول های آمریکا، روسیه و نمایندگان بریتانیا و فرانسه نیز تقریبا به نفع مسیحیان بی طرف بودند. در 25 فوریه اهالی ارومیه به دلیل نداشتن سلاح و نبود کمک تسلیم می شوند. بعد از سقوط شهر وضعیت وخیم تر می شد. جیلوها به خانه های مردم ریخته و غارت می کردند. دهات اطراف نیز از طرف جیلوها و به بهانه خلع سلاح تقریبا خالی از سکنه شده بودند و مردم فراری از شهرها از سرما و قحطی جان می باختند.

به دنبال تشکیل ارتش مسیحی در غرب آذربایجان و شروع پاکسازی قومی مسلمانان در ارومیه و سلماس در 13 فوریه 1918 امپراطوری عثمانی دستور سرکوب آن در آذربایجان را داد. قشون عثمانی در اوایل آوریل 1918 از سمت رواندوز به طرف ارومیه حرکت کرد. در 9 می 1918 نوری پاشا از فرماندهان عثمانی با قطار وارد تبریز شده و 12 می به نخجوان حرکت کرد چرا که در آنجا مسلمانان در مقابل ارامنه مقاومت می کردند اواسط ماه مه قوای عثمانی جهت آزادسازی مناطق اشغالی ارومیه و سلماس از مرز عبور کرده و پس از چندی وارد خوی شدند.

در 15ژوئن 1918 سربازان عثمانی به توابع سلماس رسیده و پس از دو روز درگیری در 17 ژوئن 1918 (خرداد 1297) سلماس را از حضور ارامنه پاکسازی و در خان تختی اردو زدند. البته برخی از علمای محل هم از جمله مرحوم عسکرآبادی از عثمانی ها دعوت می کنند که به داد مسلمانان برسند. برخی ریش سفیدان محلی این موضوع را مستقیم و از پای منبر آقای عسکرآبادی در مسجد اعظم ارومیه شنیده بودند. حتی در ارومیه خیابانی هم به نام آیت الله عسگرآبادی وجود داشت که بعد از انقلاب تغییر یافت.

همزمان با تلاش عثمانی برای ورود به ارومیه و سلماس و فراری دادن نسطوری‌ها و ارامنه، آندرانیک درصدد حمله به جنوب دریاچه ارومیه برآمد. ارمنی ها که به رهبری آندرانیک توانسته بودند بخشی از امیال خود را در قفقاز عملی ساخته و پس از کشتار مردم مسلمانان ایروان و دیگر شهرهای آزربایجان در ژانویه ی 1918 و تشکیل جمهوری ارمنستان در 28 مه 1918، برای ایجاد ارمنستان بزرگ لازم دیدند تا با اشغال خوی در آذربایجان ایران حورهای وان، ایروان و نخجوان را به یکدیگر متصل سازند. آنها به رهبری آندرانیک با سپاهی 8 هزار نفره راهی خوی در آذربایجان غربی شدند اما با مقاومت مردم خوی و رسیدن قوای عثمانی به فرماندهی نظامیانی مانند عبدالرحمان بیگ، زهدی بیگ و علی احسان پاشا مجبور به فرار شدند.

پس از شکست ارامنه در خوی و عقب نشینی آندرانیک، سربازان عثمانی پس از پاکسازی سلماس به سوی ارومیه پیشروی کردند و با شکست آقا پطرس فرمانده نظامی ارامنه-نسطوری، آنان را مجبور به فرار کردند. اما وضعیت شهر ها و روستاها بسیار تراژیک بود و دهات اطراف پر از جنازه هایی بود که ارامنه- نسطوری ها کشته بودند.

عثمانی ها نیز در 19 اکتبر 1918 و به دنبال صلح با متفقین بزرگان ارومیه را جمع و اعلام عقبنشینی از آذربایجان کردند. با اتفاقات مختلف در آزربایجان این منطقه بسیار ضعیف شده و زمینه تسلطی افراد سمیتقو در مناطق غربی آذربایجان فراهم شد.

-گورهای دسته جمعی

ساعات پایانی 21 اردیبهشت 1395، تصاویری از کشف یک گور دسته جمعی در حفاری اداره آب و فاضلاب استان در خیابان مطهری ارومیه به سرعت در فضای مجازی منتشر شد که زخم قدیمی آذربایجان را تازه کرد. اما بایکوت خبری روبه رو شد.

آبانماه سال 91 نیز کشف یک گور دسته جمعی در جریان بازسازی محوطه مدرسه 15 خرداد ارومیه واقع در خیابان مدنی ارومیه که 75 سال پیش بر روی گورستان قره صاندیق بنا شده بود در رسانه ها و اذهان عمومی مردم بازتاب گسترده‌ای پیدا کرد. کارشناسان این گورها را با نسل کشی مردم ارومیه مرتبط دانسته‌اند.

در همین ارتباط خبرگزاری مهر نوشته است: "در آن محوطه استخوان‌های مردگانی یافت شد که به نظر می‌آمد به صورت دسته‌جمعی احتمالا در یک رویداد تاریخی کشته شده‌اند. اما با کمال تاسف کشفیات صورت گرفته با بی مهری و بی توجهی نهادهای مربوطه قرار گرفت و شهرداری ارومیه اقدام به تاسیس بازارچه در همان محل کرد".

از مهمترین این گورستان های دسته جمعی می توان به گور دسته جمعی حاجی خان ارومیه که هم اکنون ساختمان اداره آگاهی، کتابخانه باهنر ارومیه و اداره تبلیغات اسلامی ارومیه بر روی آن قرار دارد اشاره کرد و همچنین گورستانهای خطیب، شرف، آغداش، خزران، قوچ محمد، و مهمتر از همه گورستان قره صاندیق اشاره کرد «محل دبیرستان مهر یا 15 خرداد» که اخیرا با خاک برداریهای انجام گرفته توسط اداره نوسازی مدارس آذربایجان غربی، گور دسته جمعی متعلق به فاجعه جیلولوق آشکار شد.

مطالب مرتبط:

جنگ سولدوز و جنایات کوردها در آذربایجان

ورود بیش از یک میلیون آواره کورد عراق به آذربایجان

قرارداد ولادیمیر مینورسکی روس با پهلو در رابطه با جعل تاریخ برای کوردها

ورود بیش از یک میلیون از آوارگان کرد عراق به ایران سال ۱۳۷۰

تصویری از ورود آوارگان کورد عراق به ایران

ورود بیش از یک میلیون آواره کورد عراق به آذربایجان

سال 1370 متعاقب سرکوب قیام کُردهای عراق توسط صدام حسین، سیل عظیمی از آوارگان به سوی مرزهای غربی کشور راه افتاد. ورود صدها هزار پناهجو طی مدت زمان نسبتاً کوتاه به ایران موجب بروز مشکالت عدیدهای گردید. در روزهای اوج بحران، شمار پناهجویانی که روزانه از مرز عبور میکردند، بالغ بر دهها هزار تن بود. دولت ایران در مواجه با این مسئله سیاست درهای باز را پیش گرفت و برای کمک‌رسانی به آوارگان و اسکان آنان در اردوگاهها اقداماتی به عمل آورد.

تاریخ معاصر شاهد چند موج بزرگ جابه‌جایی جمعیت از کردستانِ عراق به سوی ایران بوده است. این مهاجرت در چندین مرحله و در نتیجه‌ی تحوالت سیاسی کشور عراق به وقوع میپیوست. سال 1370 در این رابطه نقطه‌ی عطف به شمار میرود.

در این سال پس از سرکوب قیام کُردها توسط صدام حسین مهاجرت عظیمی آغاز شد، به نحوی که اکثریت قریب به اتفاق جمعیت کردستان عراق رو به سوی مرزهای ایران و ترکیه نهادند. در این میان، بیش از یک میلیون نفر با عبور از مرزها در اردوگاههای داخل ایران اسکان داده شدند. شمار زیادی از آنان هرگز به عراق بازنگشتند و توسط رژیم ایران در شهرهای مختلف آذربایجان اسکان داده شدند.

در این سالها آذربایجانی ها با محبت از آنها استقبال کرده و به آنها جا و مکان و غذا و امکانات دادن حتی بسیاری خانه های خود را با آنها تقسیم کرده و با آنها زندگی کردن و حالا همانها با دشمنان آذربایجان دست به یکی شده و برای خاک ما نقشه میکشند

گزارشی که وزیر بهداشت ایران در آبان ماه سال 1370 منتشر کرد حاکی از ورود 1.07 میلیون پناهنده به ایران و وجود 700 هزار داوطلب ورود در پشت مرزها از هنگام آغاز بحران کردستان عراق در فروردین 1370 است.

اگرچه نمی توان تاریخ دقیق ورود اولین دسته آوارگان را مشخص کرد، اما می توان با استناد به مصاحبه مقامات جمهوری اسلامی در سال ۱۳۷۰ روز ۱۷ فروردین را به عنوان روز «ورود آوارگان کرد عراق به خاک آذربایجان» تعیین کرد.

بنا به گزارش چاپ شده در روزنامه اطلاعات در ۱۶ فروردین ۱۳۷۰ فرماندار پیرانشهر خبر از ورود ۷۰ هزار نفر به این شهر خبر می دهد. وی در مصاحبه خود از سیل عظیم جمعیتی که خود را به مرز آذربایجان جنوبی رسانده اند خبر می دهد.

در شب منتهی به ۱۷ فروردین تقریبا مرزها باز شده و سیل انبوه آوارگان خود را به شهرها مختلف استان آذربایجان غربی رسانند. با استناد به این اطلاعات می توان روز ۱۷ فروردین هر سال را بعنوان سالروز «ورود آوارگان کرد عراقی به آذربایجان» تعیین کرد.

مطالب مرتبط:

جنگ سولدوز و جنایات کوردها در آذربایجان

همکاری کوردها با ارمنی و آشور در کشتار جیلولوق در آذربایجان

قرارداد ولادیمیر مینورسکی روس با پهلوی